ادما
میگذرن و میگذرن و میگذرن
و من
هر روز بی نور تر ، خاموش تر و کم رنگ تر
ادما
میان و میرن و میرن
اما من
توی این سرمای پاییز
تنهای تنهام
من چراغ تنها ی کوچه ی تنهایی
با خلوتی شب
با چراغ نورانی دلم
با تو
ای عزیزم
حرف میزنم چه صادقانه
من چراغ تنهای شبم
با ادمای رهگذر این کوچه
از خودم
نظرات شما عزیزان: