آسمـان هـم کـه بـاشی
بـغلت خـواهــم کـرد …
فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …
پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو
دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
تتو می آیی تو می آیی
یقین دارم كه می آیی
زمانی كه مرا در بستر سردی
میان خاك بگذارند تو می آیی
خدا...
شبی همصحبتی میگفت:
{که با روییدن یک مرگ
شهابی می چکد
از چشمهای آسمان ناگاه}
و من با گریه پرسیدم:
چرا در مرگ دل
اما
سقوط بی نهایت اشک
کافی نیست؟!